کتاب قرن‎‎

يک كتاب فروشی : يک ماه ، يک رمان

قهرمان‌های دورنمات

برخلاف قهرمان‌های بعضاً تر و فرز و خوش قیافه‌ی رمان‌های پلیسی امریکایی، و برخلاف قهرمان‌های تر و تمیز و زیرک رمان‌های پلیسی اروپایی، بازرس‌های دورنمات گروهی پیرمرد رو به موت درب و داغان هستند ـ سرطانی، کله شق و همچون گربه‌هایی در کمین موش. افرادی در انتظار مرگ اما سرشار از شور زندگی. پیرمردهایی که هم حد و مرز خود را می‌شناسند و هم حد و مرز کارشان را.
دورنمات خصوصیات کارآگاهان رمان‌ پلیسی را می‌شناسد اکثراً تنها هستند و تکرو؛ ...و برخلاف همکاران امریکایی و اروپایی‌اش، بازرس‌های خود را در حین کارشان گرفتار زن و عشق نمی‌کند.
این قهرمان‌ها دو هدف را دنبال می‌کنند. اول وفاداری به عهدی که با خود یا دیگران بسته‌اند و در این ارتباط ، اثبات توانایی‌های خویش.
هدف دوم ترک واقعیت‌های حقیر و علی‌الظاهر قابل محاسبه و پا گذاشتن به سرزمین امکانات و سپردن خود به دست تصادف است.
قهرمان‌های دورنمات انسان هایی‌اند با خصوصیاتی دوگانه. از سویی ساده لوح و از سوی دیگر دنیادیده و با تجربه؛ از سویی اسیر دست مرگ و از سوی دیگر اسیر نعمات زمینی و شکم. از سویی در پی برقراری عدالت و از سوی دیگر قانون‌شکن و به عبارتی فاسد، که دست به هر دوز و کلکی می‌زنند تا عدالت را به سبک و سیاق خود اجرا کنند.
مانند اکثر رمان های‌پلیسی، در آثار دورنمات نیز مبارزه‌ی بین خیر و شر موضوع اصلی است؛ اما دورنمات عمقی مذهبی ـ اسطوره‌ای به این مبارزه می‌بخشد.
حتی تنهایی این مبارزان هم تنهایی قهرمان‌هایی اسطوره‌ای است ـ نه زنی، نه فرزندی، نه پایبندی به عشقی، و حتی نه حسرت عشقی.
مبارزان دورنمات هم انگار متعلق به این دنیا، یا حداقل متعلق به آن دنیای آشنای رمان‌های پلیسی نیستند:بازرس‌های بیمار و محتضر، افسرده بی‌حوصله.
قهرمان‌های او گرچه به سبک همکاران اروپایی و امریکایی‌شان با فرد یا جنایت‌های سازمان‌یافته می‌جنگند، اما مبارزه‌ی اصلی آنها علیه حماقت این دنیاست، علیه بی‌عدالتی در مفهوم گسترده‌ی آن. دورنمات فراتر می‌رود و مبارزه را، که در مواردی مضحکه می‌شود، تعمیم می‌دهد. علیه بورژوازی اروپا، علیه شیوه‌ی زندگی و درک زیبایی شناسانه‌ی سرمایه‌داری، علیه زد و بندهای بین المللی، علیه قانون، که در کور بودن خود، گاه به کمک تبهکاران می‌آید.

پانصد فرانک پیش پرداخت برای کتابی که اصلاً وجود نداشت

دو رمان قاضی و جلادش و سوء ظن طی سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲ نوشته شده‌اند. نیاز مالی دورنمات به دلیل بیماری او و همسرش ـ سبب خلق این دو اثر و شروع آثار بعدی دورنمات در زمینه‌ی ادبیات پلیسی شد.
نوشته‌اند وقتی دورنمات با ۵۰۰ فرانک پیش پرداخت برای این دو کتاب به منزل رفت، همسرش تصور کرد که پول را دزدیده است.
دورنمات بعدها گفت ناشری نمانده بود که به او زنگ نزده باشم و کتابی را که اصلاً وجود نداشت، پیشنهاد نکرده باشم.
این دو کتاب به صورت پاورقی در بئو باختر چاپ شد و بعدها دورنمات نوشتن رمان‌های پلیسی را ادامه داد.
دورنمات در ساخت بنای رمان های پلیسی خود، از اصلی شناخته شده نزد پلیسی نویسان صاحب نام ( ژورژ سیمنون، رایموند چندلر، داشیل هامت، آگاتا کریستی، آلن پو و دیگران) پیروی کرده است: مبارزه بین خیر و شر، بین نیک و بد؛ این سو کارآگاهی و پلیسی،آن سو تبهکاری و تبهکارانی.
دورنمات فقط پلیسی‌نویس نیست؛ نمایش‌نامه می‌نویسد. نمایش‌نامه به صحنه می‌برد،مقاله وفیلم‌نامه می‌نویسد و نقاشی می‌کند. پس این انتظار که نوشته‌های او در زمینه‌ی رمان‌های پلیسی با نوشته های سایر همکارانش در این حوزه متفاوت باشد، انتظار بی‌جایی نیست.