چیستم من در چشم غالب مردم؟
دلم میخواهد به روشنی منظور مرا از مفهوم هنر دريابی. آنچه من به دنبالش هستم آن نقطه لعنتی و سخت است كه، در عين حال، فكر نمیكنم دست نيافتنی و ناممكن باشد. من میخواهم بدانسان نقاشی کنم كه مردم را منقلب كند. حال میخواهد اندام باشد يا منظره. و آرزو میكنم بتوانم احساسم را، در اوج خودش، با آن نمايش دهم منظورم نه افسردگی رمانتيك، كه غمی جدی و صميمی است. و میخواهم آنقدر ادامه دهم تا همه از آثارم بگويند. بگويند كه او عميقاً حس میكرد. بگويند خشن بود. من چيستم در چشم غالب مردم؟ موجودی بیاهميت، آدمی غير عادی، مردی ناموفق، كسی كه هيچ منزلتی در اجتماع ندارد و نخواهد داشت. بگذار مختصرش كنم، خفيفتر از خفيف، بسيار خـوب. آنگاه است كه دلم میخواهد كارهايم را ارائه دهم، تا ببينند آنچيزی را كه در قلب مشتعل اين انسان نامأنوس هست- در اين هيچكس. اين است مفهوم جاهطلبی من. اينكه در من، بيش از خشم، عشـق ببينند!
نامههای وانگوگ/ ترجمه رضا فروزی
Labels: ونگوگ / مرداد و شهریور ۱۳۸۵
0 Comments:
Post a Comment
<< Home