کتاب قرن
يک كتاب فروشی : يک ماه ، يک رمان
چه خواهد شد اگر هر شاهکار ادبی در زمانی کوتاه خوانندگانی بسیار داشتهباشد؟
خانم ها ! آقايان
Labels: یادداشتهای یک دیوانه / نیکولای گوگول / خرداد وتیر ۱۳۸۵
پوپريشچين دوست داشتنی، قهرمان داستان يادداشتها، برداشت اول
Labels: برداشت آزاد / یادداشتهای یک دیوانه / نیکولای گوگول/ خرداد وتیر ۱۳۸۵
گپی كوچک پيرامون يادداشتهای يک ديوانه و گوگول: شما هم نظرتان را بگوييد
...ساعت از دوازده ونيم هم گذشته وآقای مدير كل هنوز از اتاق خوابش بيرون نيامده است. اما حدود ساعت دو ونيم اتفاقی افتاد كه قلم از نوشتنش عاجز است. در باز شد. فكر كردم حتما آقای مدير كل است. از جا پريدم وكاغذها را چنگ زدم، اما دخترش بود، خودش، بانوی من. خدايا چه لباسی پوشيده بود! لباسش سفيد بود همچون يک قو. چه شكوهی! وقتی نگاهم كرد، مثل خورشيدی بود كه می درخشيد، قسم می خورم. با سر سلام كرد و پرسيد:« پاپا اينجا بود؟» چه صدايی ، درست عين يک قناری! نزديک بود بگويم: تو را به خدا بانوی من مرا نكشيد اما اگر اين خواست شماست، بگذاريد تا با دست شريف خودتان اين كار انجام بگيرد!...
يادداشتهای يک ديوانه
تقريبا تمام قصه های گوگول كمدیهای سرگرم كنندهای هستند كه با هيچ وپوچ شروع میشوند ، با هيچ و پوچ ادامه میيابند و به اشك ختم میشوند ، و در پايان زندگی نام میگيرند. قصههايش همگی همين طورند: اولش سرگرم كننده، سپس غم! زندگی خود ما هم چنين است : اولش سرگرم كننده، و بعد غم . چقدر شعر، چقدر فلسفه، وچقدر حقيقت اينجا نهفته است .
Labels: یادداشتهای یک دیوانه / نیکولای گوگول / خرداد وتیر ۱۳۸۵
سلام به دوستان كتاب قرن
سلام به دوستان كتاب قـرن
شاملو میگفت: «وقتی چيزی را میخواهيد نبايد دستتان را به سويش دراز كنيد، بايد خودتان را با تمام وجود رويش پرتاب كنيد!» واقعا ً هم فقط خواستن كافی نيست بايد ازهمه وجود مايه گذاشت. ما چنين كردهايم! با اين همه ادامه راه ما و رسيدن به اهداف بزرگ آن جز با حمايت شما مقدور نيست. شما هم همراهمان شويد! بنويسيد، بخوانيد، دوستان خود را با ما همراه نماييد، نقش خـويش را بازی كنيد و خودتان را عضو كلوپـی نوپا بدانيد كه میخواهد «رُمـان» را دوست و رفيـق هميشگی خود كند...