کتاب قرن‎‎

يک كتاب فروشی : يک ماه ، يک رمان

نظر شما چيست؟

نگاهی روانشناختی به زندگی ونسان ون گوگ
هلندی سرگردان
http://www.sharghnewspaper.com/850604/html/dannesh.htm

Labels:

وان‌گوگ كـه بـود؟


وان گوگ يكی از کسان كميابی بود كه سفر زندگی را از طريق شاهراه در پيش نمی‌گيرند، يعنی جاده‌ای كه كوفته شده و قافله بشريت عادی آن را می‌پيمايد و آرام آرام، بی‌دغدغه گم شدنی به پايان می‌رساند. مردانی چون وان‌گوگ به كوره‌راهی باريك و سنگلاخ پای می‌نهند، راهی سردرگم و پيچ در پيچ كه از هيچ سو به مقصد نمی‌پيوندد؛ در واقع مقصد اينان دست نيافتنی است، زيرا سر خود را بالا نگاه می‌دارند و بر افق پهناور و دور نظر می‌دوزند و هر چه پيشتر می‌روند،‌ افق دورتر می‌نمايد.
در نامه‌ای به برادرش نوشت: ‌«گاهی چنين احساس می‌كنم كه سوار بر كشتی‌ای هستم كه در كام طوفان است، اين هنگامی است كه دغدغه‌ها و غم‌ها بيش از حد به من روی می‌آورند؛ باری، گرچه می‌دانم كه دريا خطرهائی پيش می‌آورد و در او بيم غرق شدن می‌رود، با اينهمه دريا را خيلی دوست دارم و در مقابل خطرهای آينده احساس آرامشی می‌كنم.»
مقدمه بر كتاب شور زندگی/ ترجمه دكتر اسلامی ندوشن

Labels:

چیستم من در چشم غالب مردم؟

دلم می‌خواهد به روشنی منظور مرا از مفهوم هنر دريابی. آنچه من به دنبالش هستم آن نقطه لعنتی و سخت است كه، در عين حال، فكر نمی‌كنم دست نيافتنی و ناممكن باشد. من می‌خواهم بدانسان نقاشی کنم كه مردم را منقلب كند. حال می‌خواهد اندام باشد يا منظره. و آرزو می‌كنم بتوانم احساسم را، در اوج خودش، با آن نمايش دهم منظورم نه افسردگی رمانتيك، كه غمی جدی و صميمی است. و می‌خواهم آنقدر ادامه دهم تا همه از آثارم بگويند. بگويند كه او عميقاً حس می‌كرد. بگويند خشن بود. من چيستم در چشم غالب مردم؟ ‌موجودی بی‌اهميت، آدمی غير عادی، مردی نا‌موفق، كسی كه هيچ منزلتی در اجتماع ندارد و نخواهد داشت. بگذار مختصرش كنم، خفيف‌تر از خفيف، بسيار خـوب. آنگاه است كه دلم می‌‌خواهد كارهايم را ارائه دهم، تا ببينند آن‌چيزی را كه در قلب مشتعل اين انسان نامأنوس هست- در اين هيچ‌كس. اين است مفهوم جاه‌طلبی من. اينكه در من، ‌بيش از خشم،‌ عشـق ببينند!
نامه‌های وان‌گوگ/ ترجمه ‌رضا فروزی

Labels:

...

سرنوشت وان گوگ چنين بود. رانده شده اجتماع، بی‌نصيب از لذايذ زندگی و محروم از هر نوع خوشبختی. با اين وصف برای رسيدن به هدف‌های هنری خود چنان مصمم و با اراده بود و چنان پا‌فشاری و سرسختی می‌كرد كه قهرمان عصرخود شد. آثارش، رؤيايی و تحت تأثير خواب و مستی و خيال نبود، بلكه از طبيعت و حقايق زندگی سرچشمه می‌گرفت. به ادبيات گذشته و معاصر علاقه بسيار داشت و هر كتاب تازه‌ای درباره هنر نقاشی و ادبيات به دستش می‌رسيد، بلافاصله می‌خواند.
كتاب و حقايق زندگی و هنر در نظرم يكی است. من كسی را كه از حقايق زندگی به‌دور است موجود افسرده‌ای می‌دانم... اگر هنر را در حقايق زندگی نمی‌جستم، زندگی را بيهوده و بی‌معنی می‌پنداشتم.
ونسان وان گوگ

Labels:

خطی از شوريدگی تا جنون

با سنت اگزوپری و نيكلای گوگول وداع نخواهيم كرد ، هرگز ! هرچند سالهاست ما را به خودگذاشته و ترك گفتـه‌اند. زيبانيست آيا زنده ماندن يادنويسندگان بزرگ و انديشه آنها در وجود خوانندگان آثارشان پس از اين همه سال ؟!گيريم كه مـرگ بسيار زودتر و نامنتظرتر، بر جان نخبگان جامعه بشری چنگ اندازد، اما شاهكارهای جاودان اينان در سطرسطر خود سرود بی‌مرگی می‌خوانند: آری شاهكارهای واقعی ـ برخلاف آنها كه ازفرط تب زود به عرق مي‌نشينند ـ تاريخ مصرف و انقضايی ندارند.
بياييم فارغ از هياهوی "پرفروش‌های" كم فروغ و بی‌مايه از وجود اين سرمايه‌های ابدی بهره برگيريم. به‌كلام "شمس تبريز" ‌بيانديشيم ‌كه مي‌گفت:‌‌‌"عالم همـه قديم اسـت" و دست‌كم گاهی سراغي از كلاسيك‌های ادبيات و هنرجهان بگيريم و باور شمس را تجربه كنيم تا دريابيم كه هيچ پديده‌ای و هيچ انديشه و احساس تازه و با ارزشی نيست كه از گذشته بی‌بهره بوده باشد.
اين بار ونسان‌ونگوگ انسان‌دوسـت‌و‌‌ نقاش‌هلندی، هنرمندی ازتبار‌‌رنج، اوكه معدنچيان "بوريناژ" مسيح دوم اش ناميدند ميهمان‌ ماست. هنرمنـدی سرگشـته و شوريده كه زندگـي و زشت و زيباي آن را ازدل رنج بيرون كشيـد و خواست آفتاب را با خود به اعماق تاريك زمين ببرد؛‌ آنجاكه كارگران سياه روز معدن از كودك و بزرگ تا زن و مرد در تيرگی پيش‌از‌طلوع در‌آن فرو‌‌می‌شدند وغروب‌‌ ‌،‌ در‌غياب روشنايی ، از‌آن بر‌می‌آمدند.
امروز وقتی به تابلوهای رنگ رنگ و سوزان او - مردی كه خورشيد را دوست می‌داشت- می‌نگريم آيا باور خواهيم ‌كرد كه در تمام عمر كوتاه و پربارش تنها يكي از تابلوهايش به فروش رفت؟! بياييد نخست باهم سرگذشت زندگی اش را بخوانيم و آنگاه به تابلوهايش چشم بدوزيم تا زيبايي عميق و معرفت بزرگی راكه از صافی رنج انسانی عبور كرده دريابيم.
به ياد‌آوريـم پيش‌بينـی نيكلای گوگول را كه بيان رنج بسياری از هنرمندان ناكام زمانه بوده است: « اطمينان دارم كه بعد از من،‌ نام من از من خوشبخـت‌تر خواهد‌شد»
كتاب قرن ـ مرداد٨٥

Labels: